مسعود

رها کنید مرا با غم نهان خودم
اگرچه خستهام از درد بیکران خودم
به دشمنان قسم خورده، احتیاجی نیست
که دشنه میخورم از دست دوستان خودم
چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شما
خوشا به کنج اتاقم، خوشا جهان خودم
که کیمیای سعادت، سکوت بود، سکوت
چه زخم ها که نخوردم من از زبان خودم!
شراب نیز به دردم نمیدهد تسکین
مگر که زهر بریزم به استکان خودم
اگر که مرگ فقط چارهی من است، چه باک؟
به مرگ خویش کنون راضیام، به جان خودم...
       + نوشته شده در شنبه ۳ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۲:۵۱ ب.ظ توسط Masoud samimi
        | 
       
   
 متولد بهمن هستم اینجا من دکلمه و اشعار ثبت میکنم
	  متولد بهمن هستم اینجا من دکلمه و اشعار ثبت میکنم